یادداشتهای یک دانشجوی فناوری اطلاعات و ارتباطات
مطالب - مقالات - برنامه ها و پروژه های مربوط به فناوری اطلاعات و رایانه گاها علمی و اجتماعی 
قالب وبلاگ
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

لینک های مفید 2

 

 

پسری یه دختری رو خیلی دوست داشت که توی یه سی دی فروشی کار میکرد. اما به دخترک در مورد عشقش هیچی نگفت. هر روز به اون فروشگاه میرفت و یک سی دی می خرید فقط بخاطر صحبت کردن با اون… بعد از یک ماه پسرک مرد… وقتی دخترک به خونه اون رفت و ازش خبر گرفت مادر

پسرک گفت که او مرده و اون رو به اتاق پسر برد… دخترک دید که تمامی سی دی ها باز نشده… دخترک گریه کرد و گریه کرد تا مرد… میدونی چرا گریه میکرد؟ چون تمام نامه های عاشقانه اش رو توی جعبه سی دی میگذاشت و به پسرک میداد!

[ جمعه 9 / 9 / 1390برچسب:داستان دختر سی دی فروش, ] [ 22:23 ] [ کاوه حق پناه ]

 

روده بر.کام | www.roodebor.com

مرد متاهل با منشی خود رابطه داشت. یک روز باهم به خانه منشی رفتند و تمام بعد از ظهر باهم بودند و از خستگی به خواب رفتند.
ساعت هشت شب مرد از خواب بیدار شد، به سرعت مشغول پوشیدن لباس شد و در همین حال از معشوقه اش خواست تا کفشهایش را بیرون ببرد و روی چمنهای باغچه بمالد تا کثیف به نظر برسد.
بعد از پوشیدن کفشها به سرعت راهی خانه شد.


در خانه همسرش باعصبانیت فریاد زد: تا حالا کجا بودی؟…مرد پاسخ داد: من نمی توانم به تو دروغ بگویم، من با منشیم رابطه دارم و ما تمام بعد از ظهر را باهم بودیم !!!


زن به کفشهای او نگاه کرد و گفت: دروغگوی پست فطرت من میدانم که تو تمام بعد از ظهر را مشغول بازی گلف بودی.

[ چهار شنبه 11 / 8 / 1385برچسب:طنز - فواید راستگویی به همسر, ] [ 9:37 ] [ کاوه حق پناه ]

 

مردی ۸۰ساله با پسر تحصیل کرده ۴۵ساله­اش روی مبل خانه خود نشسته بودند ناگهان کلاغی کنار پنجره‌شان نشست.

پدر از فرزندش پرسید: این چیه؟

پسر پاسخ داد: کلاغ.

پس از چند دقیقه دوباره پرسید این چیه؟

پسر گفت : بابامن که همین الان بهتون گفتم: کلاغه.

بعد از مدت کوتاهی پیر مرد برای سومین بار پرسید: این چیه؟

عصبانیت در پسرش موج میزد و با همان حالت گفت: کلاغه کلاغ!

پدر به اتاقش رفت و با دفتر خاطراتی قدیمی برگشت. صفحه­ای را باز کرد و  به پسرش گفت که آن را بخواند.در آن صفحه این طور نوشته شده بود:

امروز پسر کوچکم ۳سال دارد. و روی مبل نشسته است هنگامی که کلاغی روی پنجره نشست پسرم ۲۳بار نامش را از من پرسید و من ۲۳بار به او گفتم که نامش کلاغ است.هر بار او را عاشقانه بغل می‌کردم و به او جواب می‌دادم و به هیچ وجه عصبانی نمی‌شدم و در عوض علاقه بیشتری نسبت به او پیدا می‌کردم.

منبع: روده بر.کام

[ چهار شنبه 9 / 8 / 1385برچسب:, ] [ 3:25 ] [ کاوه حق پناه ]
صفحه قبل 1 2 صفحه بعد
.: Weblog By KMF :.

درباره وبلاگ

این وبلاگ صرفا جهت علاقمندان به فناوری اطلاعات و رایانه و انجام امور مربوط به دروس و پروژه ها میباشد. (البته شایدم یکمی بیشتر). البته ناگفته نمونه که علاوه بر مطالب عنوان شده ، مطالبی نیز در باب اجتماعی و فرهنگی و هنری و گاها نیمه 30یا30 که پیگرد نداشته باشه :) جهت اطلاع و آگاهی شما عزیزان گذاشته شده. همه مطالب متعلق به بنده نبوده و بعضآ توسط ساير دوستان و اون دسته عزیزانیه که مطالبشون موجوده و نتونستم منبعش رو پیدا کنم، ارائه ميشه. شما نيز چنانچه تمايل به ارسال مطلبی داشته باشيد،با كمال مسرت آنرا با نام خودتان در وبلاگ منتشر ميكنم. تاریخ تاسیس: 20 مهر 1390 ارادتمند شما: کاوه حق پناه
موضوعات وب
1 لینک های مفید
Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت

امکانات وب
Online User